در دفتر یا مغازه خود نشستهاید ، به صورتحساب هزینهها نگاه میکنید. سکوت، تمام فضا را فراگرفته. منتظر زنگ تلفن یا ورود مشتری جهت فروش کالا یا ارایه خدمت به وی هستید. ولی خبری نمیشود.
سختی این لحظات زمانی شدت میگیرد که به یاد کرایه مکان، بدهکاریها و سرمایهای که برای خرید کالا یا تولید آن صرف کردهاید میافتید و باعث میشود که فشار عصبی زیادی بر شما وارد شود.
در این لحظات بهترین کاری که به ذهنتان میرسد تبلیغ کردن است. با هزار امید، برای اینکه بتوانید به کسب و کارتان رونقی ببخشید، مبلغی را پیشبینی کرده و به سراغ یک آژانس تبلیغاتی میروید تا سفارش تهیه بروشور، کاتالوگ یا یک تیزر تلویزیونی ?? ثانیهای را بدهید. هرچند از پرداخت چنین مبلغی راضی نیستید؛ ولی با این فکر که این عمل مشتریان را به سمت من سرازیر میکند به خود آرامش میدهید. این عملی است که شما به عنوان تولید کننده یا فروشنده حتما آنرا تجربه کردهاید.
سپس دوباره به محل کار خود بازمیگردید و منتظر میمانید تا مشتریها پاشنه در را ازجا درآورند! ولی باز هم خبری نمیشود! با خود میگویید، پس چه شد؟ آن همه هزینهای که من کردم کجا رفت؟
در این مواقع افراد دوگونه عکسالعمل نشان میدهند. برخی تصمیم میگیرند دور تبلیغات را خط کشیده و دیگر به سراغ آن نروند. طبیعتا آنها حق را به خود داده و میگویند چرا باید هزینهای بیدلیل کرده و نتیجهای نگیرند. برخی دیگر هم با این توجیه که تبلیغات ما باعث شناخته شدن ناممان در بین مردم شده، به خود آرامش داده و باز به همان تبلیغات کم اثر خود ادامه میدهند.
هر دو گروه اشتباه میکنند. گروه اول به دلیل اینکه خود را از مسیر شناخته شدن کنار کشیده و گروه دوم به این دلیل که تنها قانون دنیای تبلیغات را فراموش کردهاند:
تبلیغات باید سبب فروش شود. تبلیغات دلیل قابل ذکر دیگری ندارد.
چرا تبلیغات ما نتیجهای در بر ندارد؟
دلایل آن کاملا روشن است. در کشور ما به دلیل رقابتی نبودن صنعت و دولتی بودن اکثر بنگاههای اقتصادی، علم بازاریابی و تبلیغات روند رشد بسیار کندی داشته و باعث شده که شرکتها تبلیغات را تنها در فروش اولیه ببینند. نهادهای دولتی کسری بودجه خود را به راحتی از دولت دریافت میکنند و برخی تولیدکنندگان عمده نیز با حمایت تعرفههای گمرکی و در غیاب کالاهای مرغوب خارجی سهم خود را از بازار محفوظ دانسته و لذا خود را بی نیاز از صرف هزینهای برای تبلیغات مییابند. تنها در چند نمونه مانند صنعت شویندهها شرکتهایی را میبینیم که خود را ملزم به سرمایهگذاری برای تبلیغات مییابند.
دلیل دیگر این است که بنگاههای اقتصادی به تبلیغات نه به عنوان یک علم بلکه بیشتر به عنوان یک هنر مینگرند. شاید برایتان پیش آمده که به سراغ یک کانون تبلیغاتی رفته و سفارش تهیه گزینه تبلیغاتی خاصی را دادهاید. در این کانونها، افراد به خاطر آشنایی با گرافیک اقدام به تهیه موارد تبلیغاتی میکنند و صد البته فقط روی جنبه هنری آن تمرکز دارند. اهرمهای جذب مشتری بیشتر کانونها، فقط قیمت و زیبایی کار است. ولی طراحی یک بروشور فروش ساده، با نوشتن آن خیلی فرق دارد. در چنین مواقعی دستاندرکاران تبلیغات، عمل خود را اینگونه توجیه میکنند که زیبایی موجب ماندگاری نام در ذهن فرد شده و همین ماندگاری او را به سمت خرید کالا سوق میدهد. ولی این تمام ماجرا نیست.
این فرض که اگر مصرف کننده با نام شما آشنا باشد، قلب و کیف پولش هم این نام را دنبال خواهد کرد فرض درستی نیست. زیبایی هنری جزیی از کار است که فقط آن را بیشتر در معرض دید قرار میدهد؛ ولی لزوما منجر به فروش نمیشود. تبلیغات زمانی کارساز است که به صورت آمیزهای از علم و هنر مورد استفاده قرار گیرد.
خوشبختانه با آغاز روند خصوصی سازی در کشور، در آینده نزدیک نیاز به این علم بیشتر احساس خواهد شد. امیدوارم شما هم به عنوان یکی از صاحبان صنایع یا فروشندگان خوشفکر کشور، به سمت علمی کردن استراتژیهای تبلیغاتی خود پیش رفته و از هدر رفتن پولهای باارزشتان جلوگیری کنید. با بخاطر سپردن این نکته که قرار دادن نام شرکتتان در مجله و تلویزیون ضامن موفقیتتان نخواهد بود و باید برای هر ریالی که خرج میکنید، انتظار بازگشت داشته باشید.
نکته مهم این است: هدف از تبلیغات سروصدا برپا کردن نیست. هدف آن فروش است. این بیشتر یک علم است تا هنر. اگر پولی را که صرف بازاریابی میکنید، به شما باز نگردد، با دردسر بزرگی مواجه میشوید.
اما علم تبلیغات چیست؟
بهترین تعریفی که من برای تبلیغات شنیدهام این است:
تبلیغات همه چیز را در بر میگیرد. تمام کارهایی که انجام میدهید یا نمیدهید.
و تنها یک هدف دارد:
فروش کالای بیشتر، با قیمت بیشتر، به تعداد بیشتری از افراد
ولی این چطور ممکن است؟
برای موفقیت در یک کار اصول زیادی هست که باید رعایت شوند. اصولی که نادیده گرفتن هر یک از آنها ممکن است در روند فروش تاثیر منفی داشته باشد. تبلیغات شامل تمام موارد زیر میشود:
نام تجاری، بستهبندی، احساسی که کالا به مشتری میدهد، ویژگی خاص آن کالا، نحوه رفتار با مشتری، نحوه رفتار با کارکنان، شهرت، حمایت مالی، سخنگو، نحوه صحبت منشیتان با تلفن، گزینه تبلیغاتی، مطالبی که در تبلیغاتتان میگویید، کارهایی که باید انجام دهید؛ ولی نمیدهید و موارد بسیاری دیگر.
ما نام هر یک از این موارد را ارزش میگذاریم. ارزش چیزی است که مشتری را به سمت خرید کالا یا خدمت سوق میدهد. پولی که مشتری پرداخت میکند، در قبال همین ارزشهاست و انتظار دارد پولش به هدر نرود.
ولی هیچ یک از این ارزشها به تنهایی کافی نیست. مشتریان کنونی بسیار بهانهگیر و بیاعتماد شدهاند. آنها دیگر به یک نام وفادار نمیمانند و با کوچکترین اشتباه به سراغ نام دیگری میروند. بدون توجه به ارزشهای ذکر شده، تبلیغات تاثیر خود را از دست میدهد و مردم حرف تبلیغاتچیها را باور نمیکنند. بنابراین، در یک بازار رقابتی، اکتفا کردن به یک بروشور ساده یا یک تیزر تلویزیونی، تنها دور ریختن پول است. شما نمیتوانید فقط به یک ارزش متکی باشید.
در چنین بازاری، کسی موفقتر است که در قبال پولی که از مشتری دریافت میکند، ارزش بیشتری را به او ارایه دهد.
مشتری برای خرید یک کالا هزینههای زیادی میپردازد. بجز هزینه مالی که در آخر کار پرداخت میشود، او هزینه احساس نیاز، هزینه تحقیق در مورد کالا، هزینه روانی برای سپری کردن این دوره و هزینههای دیگری را نیز میپردازد. پس انتظار دارد که با صرف این هزینهها، بیشترین عایدی نصیبش شود. در نتیجه به دنبال کالایی میرود که ارزش بیشتری را به او برساند.
حال متوجه سوالی که در آغاز مطرح شد، میشوید. اینکه چرا تبلیغات ما تاثیر گذار نیست؟ چون ما در تبلیغاتمان هیچ ارزشی را به مشتری عرضه نمیکنیم. هیچگاه یک اسم منجر به فروش نمیشود. مشتری دنبال چیزی میرود که بیشترین ارزش را نصیبش کند. اگر به مردم نگویید که چکار میکنید؟ چرا میکنید؟ و چرا آنها باید محصول شما را بخرند؟ آنها شما را نادیده خواهند گرفت. شما باید مدام به این کار ادامه دهید. مردم زود فراموش میکنند. روند تبلیغات شما هرگز نباید قطع شود.
کلمات کلیدی : بانک اطلاعات کارخانجات ، بانک اطلاعاتی شرکت ها،شماره تلفن کارخانه ها،شماره تلفن شرکت ها،بانک اطلاعات کارخانجات ایران ، شماره تلفن های کارخانه های ایران ، لیست شرکت های ایران